معرفی وبلاگ
فقط برای دل غم دیده اقا می نویسم
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 139604
تعداد نوشته ها : 72
تعداد نظرات : 21
Rss
طراح قالب
GraphistThem272
حتما بخون خيلي قشنگه پسر فقيري كه از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصيل خود را بدست ميآورد يك روز به شدت دچار تنگدستي شد. او فقط يك سكه ناقابل در جيب داشت. در حالي كه گرسنگي سخت به او فشار مياورد، تصميم گرفت از خانه اي تقاضاي غذا كند. با اين حال وقتي دختر جواني در را به رويشگشود، دستپاچه شد و به جاي غذا يك ليوان آب خواست. دختر جوان احساس كرد كهاو بسيار گرسنه است. برايش يك ليوان شير بسيار بزرگ آورد. پسرك شير را سر كشيده و آهسته گفت: چقدر بايد به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هيچ. مادرمانبه ما ياد داده در قبال كار نيكي كه براي ديگران انجام مي دهيم چيزي دريافت نكنيم. پسرك در مقابل گفت: از صميم قلب از شما تشكر مي كنم. پسرك كههاروارد كلي نام داشت، پس از ترك خانه نه تنها از نظر جسمي خود را قويتر حس مي كرد، بلكه ايمانش به خداوند و انسانهاي نيكوكار نيز بيشتر شد. تا پيشاز اين او آماده شده بود دست از تحصيل بكشد. سالها بعد... زن جواني به بيماري مهلكي گرفتار شد. پزشكان از درمان وي عاجز شدند. او به شهر بزرگتري منتقل شد. دكتر هاروارد كلي براي مشاوره در مورد وضعيت اين زن فراخوانده شد. وقتي او نام شهري كه زن جوان از آنجا آمده بود شنيد، برق عجيبي در چشمانش نمايان شد. او بلافاصله بيمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد كرد هر چه در توان دارد، براي نجات زندگي وي بكار گيرد. مبارزه آنها بعد از كشمكش طولاني با بيماري به پيروزي رسيد. روز ترخيص بيمار فرا رسيد. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمينان داشت تا پايان عمر بايد براي پرداخت صورتحساب كار كند. نگاهي به صورتحساب انداخت. جمله اي به چشمش خورد: همه مخارج با يك ليوان شير پرداخته شده است. امضا دكتر هاروارد كلي زن مات و مبهوت مانده بود. به ياد آنروز افتاد. پسركي براي يك ليوان آبدر خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برايش يك ليوان شير آورد. اشكاز چشمان زن سرازير شد. فقط توانست بگويد: خدايا شكر... خدايا شكر كه عشق تو در قلبها و دستهاي انسانها جريان دارد. آرزوتوازخدابخواه،بعدآيه زيروبخون:بسم الله الرحمن والرحيم لاحول ولاقوه الابالله العلي العظيم،
دسته ها :
شنبه دوازدهم 11 1392 17:25
X