معرفی وبلاگ
فقط برای دل غم دیده اقا می نویسم
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 139635
تعداد نوشته ها : 72
تعداد نظرات : 21
Rss
طراح قالب
GraphistThem272

جايگاه علمي امام جواد (ع)

امام جواد (ع) چون اجداد طاهرش خزانه دار علمي الهي وگنجينه دار رازها ورمزهاي آفرينش بود .
امام جواد(ع) با سني كم با شركت در مناظره ها و مباحثه هاي عالمان و دانشمندان بزرگ عصر خويش ، علم لدني كه همانا مختص به انبياء و معصومين است را فرا روي مردمان عصر خود و اعصار ديگر به تصوير كشيدند . حضرت به مناسبتي به اين نكته اشاره و مرز و سرچشمه علم خويش را با ديگران مشخص مي نماياند. هنگامي كه حضرت موضوع حيف و ميل شباني را به او گوشزد مي كرد ،در پاسخ به پرسش شبان كه عرض كرد، از كجا به اين موضوع پي بردي ، حضرت مي فرمايند: " نحن خزان علمه وعيبة حكمته واوصياء انبيائه و عباد مكرمون " ، " همانا ما خزانه داران علم الهي و گنجينه داران حكمت خداوندي و جانشينان انبياء و بندگان گرام او هستيم ." مدينه المعاجز ، ص 535



شكار در حرم الهي

بنا به نقل شيخ مفيد از ريان بن شبيب : وقتي مامون خواست دخترش ام الفضل را به همسري امام جواد (ع) درآورد ، عباسيان به چنين تحليلي كه اين مسئله موجب مي شود كه حكومت به دست علويان افتد ،با تصميم مامون به مخالفت برخاستند .
از اينرو به نزد مامون رفته و اظهار داشتند : تو را به خداوند سوگند مي دهيم كه از تصميم خود در تزويج ام الفضل با محمد بن علي منصرف شو و بار ديگر قدرت را از عباسيان به علويان منتقل نكن . در گذشته ولايتعهدي علي بن موسي الرضا (ع) همه را نگران خود ساخت ، اكنون براي نامزدي ام الفضل يكي از عباسيان را انتخاب كن .
مامون در جواب عباسيان گفت : اختلاف شما با علويان ريشه در نحوه برخورد شما با آنان دارد. اگر شما با آنان منصفانه برخورد مي كرديد ، همانگونه كه آنها بر شما برتري و شايستگي دارند ، برتري مي يافتند.
پيشينيان من ،مشي بد رفتاري با علويان را در پيش گرفتند و قطع رحم كردند و من از اين رويه به خدا پناه مي برم ، هرگز از اين كه علي بن موسي (ع) را وليعهد خويش كردم ،پشيمان نيستم . از وي خواستم كه به جاي من خلافت كند قبول نكرد ، قضاي هتمي خدا جاي خود را گرفت " و كان امر الله معذورا" .(چنين تحليلي از شهادت حضرت رضا (ع) بيانگر نهايت حيله گري و تزوير مامون حتي در برابر عباسيان است. ) اينكه ميگوييد چرا ابو جعفر را به دامادي خويش برگزيده ام ؟ به فضل و دانش وي باز مي گردد، كه با وجود سني كم از همه برتر است . اميد است زمينه اي فراهم آيد تا ديگران نيز چون من به درجه فضل و برتري وي آگاهي يابند.
بزرگان عباسي ، دگر باره به سن حضرت (ع) خرده گرفتند و گفتند درست است كه رفتار اين جوان و فضل وكمال وي تو را به اعجاب وا داشته است ، ولي با مسائل فقهي آشنائي ندارد . مدتي صبركن تا به معلوماتي دست يابد سپس نيت خود را عملي ساز .
مامون در جواب گفت : واي بر شما ، من به جايگاه و منزلت اين نوجوان بيش از شما دانايم ، او از اهل بيتي است كه علم ودانش آنان از سرچشمه الهامات الهي نشات مي گيرد.
پدران آنان در دين و دانش و ادب بي نياز از رعيتي بودند كه علمشان به درجه كمال رسيده است . اگر قبول نداريد ، امتحانش كنيد تا درجه فضل و علم او بر شما آشكار گردد . گفتند: قبول است ،وي را مي آزماييم .
عباسيان با كسب اجازه از مامون ، اجازه خواستند تا فردي را براي مناظره با حضرت جواد (ع) معرفي كنند وجلسه را ترك كردند .
عباسيان با يكديگر به شور نشستند و در نتيجه قاضي نامي و مشهور ، يحيي بن اكثم را دعوت و با وعده دادن پول فراوان به وي در صورت پيروزي بر امام جواد (ع) ، در روزي معين در مجلسي با حضور مامون شركت جستند .
در اين مجلس هر يك در جاي خود قرار گرفتند و مامون دستور داد تا تشكي و دو متكا را براي امام جواد (ع) گسترداند و خود در كنار او ايستاد. و يحيي بن اكثم روبروي امام قرار گرفت .
يحيي بن اكثم رو به مامون كرد و گفت : يا اميرالمؤمنين اجازه مي دهيد تا از ابو جعفر سؤال كنم ؟
مامون گفت : از خودش اجازه بگير .
يحيي بن اكثم رو به حضرت (ع) كرد و گفت : فدايت شوم اجازه مي فرمايي مسئله اي بپرسم ؟
حضرت (ع) فرمود :بپرس
يحيي بن اكثم گفت : خداوند ما را فدايت سازد اگر فردي در حال احرام شكاري را بكشد ، حكم آن چيست ؟
امام جواد (ع) فرمود : شكارچي در حل كشته است يا در حرم ؟
عالم به حرمت آن بوده يا جاهل ؟
از روي عمد كشته يا اشتباه ؟
آزاده بوده است يا غلام ؟
صغير بوده است يا كبير؟
اين اولين صيد بوده است يا بيشتر ؟
آن صيد از پرندگان بوده است يا غير آنها ؟
كوچك بوده است يا بزرگ ؟
شخص محرم بر اين عمل اصرار دارد يا پشيمان شده است ؟
شب اين عمل را انجام داده است يا روز ؟
احرام عمره بوده است يا احرام حج ؟
يحيي بن اكثم پس از شنيدن فروع باز شده از پرسش خود از سوي امام جواد (ع) زبانش به لكنت افتاد و نشانه هاي عجز و ناتواني به سيمايش آشكار شد .
مامون پس از بيان مطالب از سوي امام جواد (ع) گفت :خدا را به خاطر تشخيص خويش حمد و سپاس مي كنم سپس رو به عباسيان كرد و گفت : اكنون بر آنچه در فكر آن بوديد آگاهي يافتيد .
پس از مراسم عقد و خطبه خواني مامون به حضرت (ع) گفت :در صورت تمايل پاسخ مسائل محرم را بيان كنيد تا همه بهره مند شويم .
حضرت (ع) فرمودند : " محرم اگر صيدي را در غير حرم بكشد و آن از پرندگان بزرگ باشد ، يك گوسفند كفاره بايد قرباني كند و اگر صيد در حرم باشد با يد دو گوسفند قرباني كند ". " اگر جوجه اي در حل بكشد قرباني ، يك بره از شير گرفته است؛ ولي قيمت آن جوجه بر او واجب نيست.اما اگر جوجه اي در حرم بكشد كفاره اش يك گوسفند و قيمت جوجه مي باشد ".
اگر صيد از حيوانات وحشي چون الاغ وحشي باشد بايد يك گاو قرباني و اگر صيد شترمرغ باشد يك شتر قرباني كند .
كفاره كشتن صيد بر فرد عالم و جاهل مساوي است .
در صورتي كه محرم عمداً صيد را بكشد گناه كرده ولي چنانچه به اشتباه صيد را شكار نموده چيزي بر او نيست.
كفاره فرد حر برخودش واجب و كفاره غلام بر مولاي او واجب است .
برصغير كفاره نيست ولي كبير كفاره بر او واجب است .
شخصي كه از شكار پشيمان شود پس از كفاره عقاب اخروي ندارد ولي آنكه بر كشتن صيد اصرار ورزد عذاب اخروي گريبانگير او مي شود .
الارشاد ،ص 319 - موسوعة الامام الجواد (ع)، ج2، ص 408 .



حلال و حرام شدن زن

مامون پس از شنيدن پاسخهاي حضرت (ع) در خصوص مسئله شكار و تشويق وي در مقابل حضار رو به امام جواد (ع) كرد و گفت:
احسنت ،يا ابا جعفر خداوند به تو خير عطا كند ، اگر صلاح مي دانيد شما نيز از يحيي بن اكثم سؤالي بپرسيد .
امام (ع) رو به يحيي بن اكثم كرد و فرمود : پرسش نمايم ؟
يحيي گفت : فدايت شوم اختيار با شماست . اگر توانائي پاسخگويي داشتم پاسخ مي دهم و اگر نه پاسخ آنرا از شما خواهم آموخت .
امام فرمودند :چه مي گويي در باره اين مسئله :
در اول روز نگاه مردي به زني حرام بود ،چون آفتاب بالا آمد همان زن بر او حلال شد ، ظهر كه شد بر او حرام گرديد ، به موقع عصر بر او حلال شد ، چون آفتاب غروب كرد ،حرام گشت ، در زمان عشاء حلال شد ، در نيمه شب حرام گرديد ، و چون فجر طلوع كرد بر او حلال شد .
اين چگونه مي شود و علت حلال و حرام شدن چيست ؟
يحيي بن اكثم در تحير گفت : به خدا سوگند من پاسخ اين مسئله را نمي دانم، پاسخ آن را بفرمائيد تا بياموزم .
حضرت جواد (ع) فرمودند : اين زن كنيزي است و آن مرد اجنبي و نامحرم - به جهت نامحرم بودن - نگاه وي در صبح بر آن زن حرام بود .آفتاب كه بالا آمد كنيز را خريداري كرد . و بر آن مرد حلال شد .
ظهر كنيز را آزاد كرد ،بر او حرام شد . عصر وي را به تزويج خود درآورد ،حلال شد .
موقع غروب به سبب ظهار - مسئله اي كه مرد به زن خود بگويد پشت تو نظير پشت مادر من است - بر او حرام شد .
زمان عشاء كفاره ظهار را داد ،حلال شد . نصف شب آن زن را طلاق داد حرام شد در طلوع فجر رجوع كرد آن زن بر او حلال شد .
در اين هنگام مامون رو به حاضران مجلس كرد و گفت :
آيا در ميان شما كسي يافت مي شود كه اين مسئله را چنين پاسخ دهد ؟
همه گفتند نه والله ،اميرالمؤمنين به راي خود آگاهتر است .آنگاه مامون گفت : واي بر شما ، اهل بيت در ميان مردم از نظر فضل و كمال بي همتا و ممتازند و كمي سن مانع فضيلت آنها بر ساير مردم نمي شود .
تحف العقول ،ص454 - بحارالانوار ،ج10، ص 385 - وسائل الشيعة ،ج22،ص265 - موسوعة الامام الجواد(ع) ،ج2 ، ص406 .



حد سارق

زرقان دوست صميمي بن ابي داود نقل مي كند كه : روزي بن ابي داود در حالي كه اندوه و حزن بر چهره اش نمايان بود از نزد معتصم باز مي گشت . از وي علت حزنش را جويا شدم ، كه او گفت :
امروز آرزو كردم كه كاش بيست سال قبل مرده بودم . به او گفتم به چه دليل ؟
گفت : به خاطر اينكه امروز ابي جعفر محمد بن علي بن موسي (ع) نزد اميرالمؤمنين خود را تثبيت كرد .
گفتم : چگونه ؟
گفت : دزدي به سرقتش اعتراف كرده بود و خليفه هم براي روشن شدن مسئله و اجراي حد بروي ،فقها را در مجلس جمع كرد و محمد بن علي را نيز دعوت نمود .
از ما سؤال كرد :از كجا دست دزد واجب است قطع شود ؟
من گفتم : از مچ دست .
خليفه گفت : به چه دليل ؟
گفتم : براي اينكه دست همان انگشتان و كف دست تا مچ است و بدين خاطر از خداوند سبحان در باره تيمم مي فرمايند " فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الي المرافق وامسحوا برؤسكم و ارجلكم الي الكعبين. " مائده / 6
در خصوص اين فتوي برخي از فقها در مجلس با من همراه شدند .
برخي نيز گفتند :قطع دست از آرنج واجب است .
خليفه از آنان علتش را پرسيد . گفتند : چون خداوند در قرآن مي فرمايد : " وايديكم الي المرافق " واين دلالت دست از نوك انگشتان تا مرفق و آرنج است .
ابن ابي داود ادامه داد : سپس خليفه رو به امام جواد (ع) كرد و گفت :
اي ابا جعفر نظر تو در باره اين موضوع چيست ؟
ابا جعفر گفت : اي خليفه اين جماعت در اين باره نظر دادند .
مامون گفت : راي آنها را ناديده بگير ، راي خود را بيان كن .
او گفت : اي خليفه مرا معاف كن .
خليفه گفت : تورا به خدا سوگند مي دهم كه نظر و راي خود را بيان كني .
ابا جعفر گفت: حال كه سوگند دادي ، مي گويم .
تمام اقوال بيان شده ، اشتباه است . در دين وسنت واجب است دست از نقطه پيوند استخوانها ، انگشتان قطع و كف دست به حال خود باقي بماند.
خليفه گفت : دليلش چيست ؟
اباجعفر گفت : اين سخن رسول اكرم (ص) كه فرمود : سجده بر هفت عضو واجب است .
پيشاني ، دو دست ، دو زانو و دو پا ، پس اگر دستش از مچ و يا آرنج بريده شود براي دزد دستي باقي نمي ماند تا با آن سجده كند و خداي متعال مي فرمايند " و ان المساجد لله" جن/ 18 " مسجدها از آن خداوند است " يعني اعضاي هفت گانه سجده و مسجد از خدايند و آنچه از آن خداست قطع نمي شود .
ابن ابي داود گويد :معتصم از اين حكم خوشش آمد و آن را پذيرفت و دستور داد تا دست دزد را از مفصل انگشتان دست قطع كنند نه كف دست.
ابن ابي داود مي گويد : در آن لحظه گويي براي من قيامتي برپا شد و آرزو كردم كاش زنده نبودم .
ابن ابي داود مي گويد: پس از سه روز به نزد معتصم رفتم و به او گفتم :همانا خيرخواهي براي اميرالمؤمنين بر من واجب است . هرچند كه بدانم به سبب آن بر آتش داخل شوم.
خليفه گفت : اين خير خواهي چيست ؟
گفتم : وقتي اميرالمؤمنين فقها رعيت و دانشمندان آنها را براي امري از امور دين در مجلس خويش گرد هم مي آورد،از آنها در باره حكمي پرسش مي كند و آنان نيز آنچه مي دانند بر زبان مي رانند ، در حالي كه در مجلس خليفه ، خاندان او ، فرماندهان ، وزراء و كاتبان حضور دارند. سخنان مجلس خليفه به گوش مردم مي رسد و آنان پي مي برند كه خليفه به خاطر فتوي و قول مردي كه عده اي از اين امت به امامت وي قائل هستند و ادعا مي كنند ،كه او " امام جواد (ع) " به مقام خلافت سزاوارتر است ، قول و فتواي همه را كنار مي زند ،حكم او را بر حكم فقها ترجيح مي دهد ، اين چه عواقبي را در پي خواهد داشت ؟
بن ابي داود گفت : در اين لحظه رنگ خليفه به خاطر آنچه به وي تذكر داده بودم تغيير كرد و گفت : خداوند به خاطر اين خير خواهي به تو جزاي خير عطا كند .
چهار روز پس از اين واقعه حضرت به شهادت رسيد ... [/size]


تفسيرالعياشي ،ج1،ص319 - موسوعه الامام الجواد (ع) ،ج2،ص 410 - بحار الانوار ،ج 50 ، ص 5 -7

دسته ها :
دوشنبه بیست و چهارم 7 1391 21:12

 

كرامات امام جواد عليه السلام




خشك شدن دست نوازنده

محمد بن ريان نقل مي‎كند: مامون براي رسيدن به هدفش (بد نام كردن حضرت امام جواد عليه السلام) همه نوع نيرنگي را در خصوص امام جواد عليه السلام به كار برد اما هيچ كدام از آنها براي وي سودي نداشت .

به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد عليه السلام، صد كنيز زيبا را انتخاب كرد كه هر يك جامي پر از گوهر درخشان در دست داشتند. مامون به كنيزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جايگاه دامادي به استقبال وي رفته و به او خوشامد گويند. كنيزكان به سوي حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولي امام هيچ التفاتي به آنها نكرد .

در دربار مامون مردي به نام مخارق كه ريشي بلند و صوتي خوش داشت و عود مي‎نواخت وجود داشت . وي به مامون گفت من توان آن را دارم كه نقشه‎ات را - وادار كردن حضرت به لهو و لعب - عملي سازم .

از اين رو در مقابل امام جواد عليه السلام نشست و شروع به خواندن آواز كرد. كساني كه در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامي كه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خواني كرد، امام جواد عليه‎السلام سر مبارك خود را متوجه او كرد و بر وي نهيب زد و فرمود: "اتق الله يا ذالعثنون " از خدا بترس اي ريش بلند. دست مخارق از حركت ايستاد، عود از دستش افتاد و ديگر هرگز نتوانست عود بنوازد.

روزي مامون از بلايي كه بر سر مخارق آمده بود از وي سئوال كرد. مخارق پاسخ داد چون امام جواد عليه‎السلام بر من نهيب زد چنان ترسي از هيبت او بر من مستولي شد كه دستم فلج شد و هرگز بهبود نيافت .(1)


نقره از برگ زيتون


ابوجعفر طبري از ابراهيم بن سعيد نقل مي‎كند كه حضرت امام جواد عليه السلام را ديدم كه بر برگ درخت زيتون دست مي‎زد و آن برگ‎ها به برگ نقره تبديل مي‎شد. من آنها را از حضرت گرفتم، و با آنها در بازار معامله نمودم. آن برگ‎ها نقره خالص بودند و هرگز تغييري نكردند . (2)


طلا شدن خاك


اسماعيل بن عباس هاشمي مي‎گويد: در روز عيدي به خدمت حضرت جواد عليه السلام رفتم، از تنگدستي به آن حضرت شكايت كردم . حضرت سجاده خود را بلند كرد، از خاك قطعه‎اي از طلا گرفت . يعني خاك به بركت دست حضرت به پاره‎اي طلاي گداخته مبدل شد. آن را به من عطا كرد. من آن را به بازار بردم شانزده مثقال بود . (3)





جاي انگشت بر سنگ

عمر بن يزيد مي‎گويد: امام محمد تقي عليه السلام را ديدم. به آن حضرت گفتم: يابن رسول الله، نشانه امامت چيست؟

حضرت فرمود: امام كسي است كه توان چنين كاري را داشته باشد . دست خود را بر سنگي نهاد و جاي انگشتش بر آن ظاهر شد .


نرم شدن آهن

راوي نقل مي‎كند: حضرت امام جواد عليه السلام را ديدم كه آهن را بدون آن كه در آتش نهد مي‎كشيد و سنگ را با خاتم خود نقش مي‎زد . (4)




پي‎نوشت‎ها:

1- الكافي، ج1، ص 494/ اثبات الهداة، ج3، ص332/ مدينة المعاجز، ج 7، ص 303 / حلية الابرار، ج 4، ص 565/ الوافي، ج3، ص 828 / المناقب، ج 4، ص396 / البحارالانوار، ج50، ص61 .

2- دلائل الامامة، ص 398 / موسوعة الامام الجواد عليه السلام، ج 1، ص 228/ اثبات الهداة، ج3، ص 345.

3- اثبات الهداة، ج 3، ص 338/ بحارالانوار، ج 50، ص 49/ مدينة المعاجز، ج 7، ص373 / موسوعة الامام الجواد عليه السلام، ج 1،ص 253 .

4- مدينة المعاجز، ج7،ص322/ اثبات الهداة، ج3، ص 345/ دلائل الامامة، ص 399/ نوادر المعجزات، ص 181/ موسوعة الامام جواد عليه السلام، ج1،ص 252 .



منبع:

كتاب سيره پيشوايان، مهدي پيشوائي .
دسته ها :
دوشنبه بیست و چهارم 7 1391 21:7

۱۱-عبارت: (واجعل قلبي بحبك متيماً: و دل مرا سرگشته و ديوانه عشق و محبت خود قرار ده.) نفي موضوع خودبيني است و اين كه پروانه بشود و به نور رسد و نور شود. از خدا بخواهيم با جذبات او از خود فارغ شويم و بي خود گرديم تا نفهميم و خود را در برابر عظمتش گم كنيم. [همان: ۲/۱۲۱] [آيت الله بهجت]



۱۲-راستگويي، در ديدن رؤياي صادقه و صفاي روح خيلي مؤثر است. [همان: ۲/۱۵۸] [آيت الله بهجت]



۱۳-باب رسيدن به كمالات و لقاءالله مفتوح است. حيف نيست اين مراحل را كه از راه بندگي حاصل مي شود، نداشته و از آنها محروم باشيم؟![همان: ۲/۱۹۰] [آيت الله بهجت]



۱۴) خوردن غذاي شبهه ناك و نيز غذاي كسي كه از حرام پرهيز ندارد، هر چند جايز است؛ ولي انسان را مريض و از عبادات محروم مي كند و يا سبب سلب توفيق مي شود. [همان: ۲/۲۴۶] [آيت الله بهجت]



۱۵) موجبات خواطر و غفلت و نسيان از ياد و ذكر حضرت حق را خود ما فراهم مي كنيم... در اثر محاسبه و مراقبه، عيب كار آشكار مي گردد. [همان: ۲/۳۶۴] [آيت الله بهجت]



۱۶) كسي كه از معنويات و معرفت خدا بهره مند است، چه حاجت به كيميا دارد؟! چه كيميايي بالاتر از خداشناسي؟!
[همان: ۲/۳۵۹] [آيت الله بهجت]



۱۷) انسان هر راهي را بدون تقيد و پايبندي به قرآن و سنت برود، روز به روز تنزل مي كند. [همان: ۲/۳۶۱] [آيت الله بهجت]



۱۸) انسان بايد هر روز موضع خود را مشخص كند كه آيا اهل حق است و يا باطل و پيرو آن. [همان: ۲/۳۶۲] [آيت الله بهجت]



۱۹) خدا كند شغل نافع به حال خود را تشخيص دهيم و تثبيت در آن پيدا كنيم و در آن ثابت قدم باشيم، و هر روز فكر تازه اي در سر نداشته باشيم و هر لحظه به رنگي نباشيم! [همان: ۲/۳۹۵] [آيت الله بهجت]



۲۰) به فكر خود باشيم، خود را اصلاح كنيم. اگر به خود نرسيديم و خود را اصلاح نكرديم، نمي توانيم ديگران را اصلاح كنيم. [همان: ۲/۴۲۷] [آيت الله بهجت]



۲۱) بايد هر كسي در شبانه روز، مقداري از وقت خود را صرف تحصيل علوم دينيه كند، ولو به فرض، يك ساعت در شبانه روز. [فيضي از وراي سكوت: ۱۵۶] [آيت الله بهجت]



۲۲) ابتلائات براي اين است كه يقين پيدا كنيم. [نكته هاي ناب: ۷۵] [آيت الله بهجت]



۲۳) كسي كه بداند در مرآي و مسمع خدا است، نمي تواند گناه كند.
تمام انحرافات ما از اين است كه خدا را ناظر و شاهد نمي بينيم.[همان] [آيت الله بهجت]



۲۴) ما بايد با احاديث سر و كار داشته و آنها را مطالعه كنيم؛ چرا كه شفا در اينها است. [همان: ۹۱] [آيت الله بهجت]



۲۵) هر روز، يك روايت از كتاب (جهاد النفس) وسائل الشيعه را مطالعه كنيد. در واضحاتش بيشتر فكر كنيد. بعد اين را در خودتان مي بينيد كه سر يك سال، عوض شده ايد! [همان: ۱۴۳] [آيت الله بهجت]



۲۶) بعضي گمان مي كنند كه ما از ترك معصيت عبور كرده ايم؛ غافلند از اين كه معصيت، اختصاص به كبائر معروفه ندارد، بلكه اصرار بر صغائر هم، كبيره است. [به سوي محبوب: ۳۴] [آيت الله بهجت]



۲۷) هيچ ذكري بالاتر از ذكر عملي نيست. هيچ ذكر عملي، بالاتر از ترك معصيت در اعتقاديات و عمليات نيست. [همان: ۴۰] [آيت الله بهجت]



۲۸) بايد بدانيم علاج ما، اصلاح نفس است در همه مراحل، و از اين مستغني نخواهيم بود و بدون اين، كار ما تمام نخواهد شد. [همان: ۱۰۴] [آيت الله بهجت]



۲۹) خدا مي داند يك صلواتي را كه انسان بفرستد و براي ميتي هديه كند، چه معنويتي، چه صورتي، چه واقعيتي براي همين يك صلوات است! [همان: ۱۱۴] [آيت الله بهجت]



۳۰) انسان بايد دائم الذكر باشد! زيرا كسي كه دائم الذكر باشد، همواره خود را در محضر خدا مي بيند و پيوسته با خدا سخن مي گويد. [برگي از دفتر آفتاب: ۱۴۴] [آيت الله بهجت]

 

دسته ها :
يکشنبه بیست و سوم 7 1391 22:43
پاسخ پناهيان به شبهه‌اي دربارۀ استقبال از رهبر


هربار كه مقام معظم رهبري سفري استاني دارند، مثل هميشه آنانكه از درك مفهوم «ولايت» عاجزند وقتي حيرانِ دلدادگيِ عميقِ بين امت و امام مي‌شوند، با ذكر احاديثي! شروع به شبهه‌پراكني براي زيرسوال بردن استقبال پرشور مردم ولايتمدار شهر ميزبان مي‌كنند. اينجاست كه ناخودآگاه كلمات سيد شهيدان اهل قلم، شهيد مرتضي آويني در گوش جان تداعي مي‌شود؛ آن زمان كه هنوز داغدار رحلت امام‌خميني(ره) بود ولي در آبان‌ماه سال1368بعد از ديدار هنرمندان حوزه هنري با رهبرانقلاب خطاب به امـام‌خـامـنـه‌اي نوشت: عزيز ما، اي وصي امام عشق! آنان كه معناي «ولايت» را نمي‌دانند در كار ما سخت در مانده‌اند، اما شما خوب مي‌دانيد كه سرچشمۀ اين تسليم و اطاعت و محبت در كجاست. خودتان خوب مي‌دانيد كه چقدر شما را دوست مي‌داريم و چقدر دلمان مي‌خواست آن روز كه به ديدار شما آمديم، سر در بغلِ شما پنهان كنيم و بگرييم. ما طلعتِ آن عنايتِ ازلي را در نگاه شما باز يافتيم. لبخند شما شفقت صبح را داشت و شبِ انزواي ما را شكست. سَرِ ما و قدمتان، كه وصيِ امامِ عشق هستيد و نائب امام زمان.

به گزارش رجانيوز، اين بار نيز بعد از استقبال پرشور مردم خونگرم خراسان‌شمالي با استناد به يك حديث، شبهاتي در اين مورد مطرح شده كه در ادامه به پاسخ اين شبهات كه توسط حجت‌الاسلام پناهيان بيان شده مي‌پردازيم.

گروهي از مردم شهر «انبار» حضرت علي عليه‌السلام را در مسيري كه به سمت شام مي‌پيمودند ديدند، پياده به دنبال امام و در مقابل ايشان دويدند و مراسم استقبال از حضرت را انجام دادند. ابتدا حضرت اعتراض نكردند، بلكه از علت كارشان سوال كردند و فرمودند: «ما هذا الذي صنعتموه؟» اين چه كاري است كه انجام مي‌دهيد؟ منظور حضرت از اين سؤال اين بود كه فلسفه اين كار شما چيست؟ زيرا حضرت مي‌دانستند آن‌ها چه كار مي‌كنند و معلوم بود كه به استقبال آمده‌بودند. به‌عبارت ديگر حضرت مي‌فرمايند: «براي چه اين كار را مي‌كنيد؟» آن‌ها در جواب گفتند: «خلق منا نعظم به امرائنا» اين عادت ماست، هركسي رئيس شود ما اين كار را برايش مي‌‌كنيم. بعد از اين‌ كه فلسفه اين كار خود را بيان كردند، حضرت آن‌ها را از اين‌كار نهي كردند و فرمودند: به خدا سوگند حاكمان شما از اينگونه احترام گذاشتن‌ها سودي نبردند. شما در دنيا خود را به زحمت مي‌افكنيد و در آخرت نيز دچار عذاب مي‌شويد و چه سودمند است آسايشي كه امان از جهنم در پي آن باشد.

اگر آن‌ها در جواب حضرت روايت مشهور پيامبر اعظم9 در كتاب اختصاص شيخ مفيد، ص150 را مي‌گفتند كه «علي ‌جانم اگر نمي‌ترسيدم كه مردم در مورد تو چيزي را بگويند كه در مورد عيسي‌بن‌مريم گفتند، در مورد تو سخني مي‌گفتم كه از هرجا رد شوي، مردم خاك كف پاي تو را به عنوان تبرّك بردارند و ما به اين دليل كه تو وصيي رسول ربّ‌العالمين هستي دورت را گرفته‌ايم» مطمئنا حضرت مانع آن‌ها نمي‌شدند. زيرا رسول‌خدا9 در زمان هجرت مانع استقبال مردم مدينه نشدند و همچنين حضرت‌رضا7 در ارتباط با استقبال‌كنندگان نيشابور هيچ نهي نكردند و بلكه حديثي نيز به آن‌ها هديه كردند. در حالي‌كه اين استقبال‌ها بسيار پرشورتر و پرجمعيت‌تر از آن استقبال مردم شهر انبار بود.

بنابراين آنچه تعيين كننده و حائز اهميت است نيت و انگيزه استقبال است. البته بايد گفت اين‌كه بعضي‌ها حرف‌هايي را مي‌زنند و شبهه‌هايي را ايجاد كنند اصلاً مسأله تازه‌اي نيست، چون نمي‌توان جلوي زبان را گرفت. حتي در روايات آمده كه در دوران ظهور امام‌زمان4 بعضي‌ها با استناد به آيات قرآن، دل ايشان را خون مي‌كنند و با آن آيات به جنگ حضرت مي‌روند. طبق روايات حضرت بقيةالله4 وارد هر شهري مي‌شوند، مردم استقبال شديدي از ايشان مي‌كنند. حتي در روايت آمده است، ياران خوب حضرت، جهت تبرّك، به مركب ايشان دست مي‌كشند «يتمسحون يسرجِ الامام يطلبون بذلك البركة».

لذا اين حديث نشان مي‌دهد كه اصل استقبال اشكالي ندارد و مهم اين است كه فلسفه آن چه باشد. اگر فلسفه آن شاه‌پرستي باشد، بايد ترك شود ولي اگر نيت و فلسفه آن خدايي باشد، نه تنها اشكالي ندارد، بلكه طبق روايات، يكي از اوصاف ياران امام‌زمان4 است و اين جنبه استقبال براي ما ملاك است و قداست دارد.

حضرت امام خميني; زماني كه در نجف يا قم تدريس مي‌كردند وقتي سرِ درس مي‌رفتند، شاگردانشان را از اينكه برايشان صلوات بفرستند نهي مي‌كردند و به اين كار راضي نبودند و مي‌گفتند صلوات را جاي ديگري بفرستيد ولي وقتي بنا شد ايشان بعد از سال‌ها دوري از وطن به ايران بازگردند، نه تنها از شكل‌گيري كميته استقبال ممانعت نكردند، بلكه توصيه‌ها و هماهنگي‌هايي را هم با آن كميته داشتند، و لذا از برنامه‌ريزي براي استقبال ميليوني در تهران ممانعت نكردند زيرا اين استقبال، استقبال از شخص نبود؛ استقبال از شخصيت و جايگاه مقدّس ولايت بود.

شاهدي ديگر بر اين قضيه، وقتي است كه مردم آب وضوي پيامبر را به عنوان تبرّك مي‌بردند و ايشان ازاين كار مانع نمي‌شدند و نمي‌فرمودند: «اين چه كاري است كه مي‌كنيد؟ خودتان را ذليل نكنيد!» چون مي‌دانستند مردم اين كار را به خاطر خدا و با معرفت انجام مي‌دهند. و لذا اگر مردم مي‌گفتند: «هركسي رئيس ما باشد وقتي دست و صورتش را مي‌شويد ما آبش را جمع مي‌كنيم»، قطعاً حضرت مانع مي‌شدند.

بنابراين استقبال از رهبر انقلاب هم يك تظاهرات مقدس در پاسداشت مقام ولايت است. قطعاً ثمره طبيعي استقبال مردم، نااميدي دشمن و شاد شدن قلب دوستداران انقلاب است ولي اين بركات تمام آن چيزي نيست كه خداي متعال به خاطر اين استقبال به مردم ما عنايت كرده است. تمام بركاتي كه ما براي ولايتمداري مردم تصوّر مي‌كنيم، چيزهايي است كه «ما» تصوّر مي‌كنيم، نه چيزهايي كه «خدا» تفضّل مي‌كند. آنچه خداوند عنايت مي‌كند براساس «و يرزقه من حيث لايحتسب» مي‌باشد



رجا نيوز
دسته ها :
شنبه بیست و دوم 7 1391 23:27

به نام خدا

1.گنج حضرت عيسي (ع)


در بعضي كتابهاي تاريخي نقل شده است كه روزي حضرت عيسي (ع) با گروهي از حواريون به

سوي شهري در حركت بودند . در نزديكي آن شهر گنجي ظاهر شد. حواريون به طمع افتادند و به قصد

حيازت گنج از ادامه همراهي با حضرت مسيح سرباز زدند. عيسي (ع) به آنان فرمود : اين گنج جز

رنج و مشقت ثمره اي ندارد اما من در اين شهر گنج بي رنجي سراغ دارم كه به سوي آن مي روم.

حضرت وارد شهر شد و پسرك يتيم خاركشي را مورد تفقد و عنايت قرار داد آنچنانكه در عرض سه روز

آن پسر از حضيض خاركشي به اوج پادشاهي آن شهر رسيد . در پايان روز سوم كه حضرت عيسي (ع)

براي خداحافظي نزد آن تازه پادشاه رفت او از تخت پادشاهي پايين آمد و به عيسي (ع) عرض كرد

: پرسشي برايم پيش آمده كه خواب و راحت را از من گرفته است ؟ گفت : در اين انديشه ام تو كه

قادري در عرض سه روز مرا از حضيض خاركشي به اوج پادشاهي برساني چرا خود به آن جامه هاي

كهنه قناعت كرده اي و خدم و حشمي نداري ؟

حضرت فرمود : فرزندم اين نيت هاي فاني دنيوي در نظر كسي ارزش

دارد كه از لذت هاي جاودان اخروي بيخبر باشد كسي پادشاهي ظاهري را اختيار مي كند كه لذت پادشاهي معنوي را

نچشيده باشد.


همان كسي كه تو اكنون به جاي او بر اين تخت پادشاهي نشسته اي

اينك زير خاك خفته است و كسي از او ياد نمي كند . پس همين يك مورد براي عبرت گرفتن كافي است. دولتي كه به مذلت و

فراموش شدن مي انجامد به چه كار مي آيد ؟

هنگاميكه سخنان حضرت عيسي(ع) به پايان رسيد پادشاه جوان

دوباره دست به دامان ايشان شد و گفت اي بزرگوار آنچه را گفتي فهميدم و شبهه ام زدوده شد ولي پرسش و ابهام محكم تري

برايم پيش آمد . عيسي (ع) فرمود : چه پرسشي عرض كرد با اطميناني كه نسبت به شما دارم گمان ندارم كه

در آشنايي با كسي خيانت كني و آنچه را حق نصيحت و نيكو خواهي او باشد فرو گذاري . شما كه

بر من و مادرم منت گذاشتي و به خانه ما آمدي سزاوار نبود چيزي را كه اصيل و باقي است از من دريغ ورزي و مرا در رسيدن به

امر فاني و ناچيز ياري رسانيد و از سلطنت جاويد و لذت حقيقي محروم گردانيد.


عيسي (ع) فرمود : مي خواستم تو را بيازمايم و ببينم آيا شايسته آن

مرتبه هاي عالي هستي يا نه ؟ و آيا پس از ادراك اين همه لذتهاي فاني براي ادراك لذتهاي باقي آنها را ترك مي كني يا

نه ؟


اكنون اگر اينها را ترك كني هم پاداش بزرگ نصيب تو خواهد شد و هم

حجتي خواهد بود براي آنان كه زخارف باطل دنيا را مانع سعادت كامل آخرت مي دانند.


جوان با شنيدن اين سخنان جامه هاي زيبا و زيور هاي گرانبها را به دور

افكند از تخت پادشاهي پايين آمد و در راه دستيابي به پادشاهي معنوي گام نهاد. عيسي بن مريم (ع) او را نزد

حوارييون آورد و گفت : آن گنجي كه من در پي آن بودم اين در يتيم است در عرض سه روز او را از

خواركشي به پادشاهي رساندم ولي او به همه آن مقامهاي ظاهري پشت پا زد و در راه اطاعت از من

گام نهاد .



شما پس از سالهاي دراز پيروي از من به اين گنج پر رنج فريفته شديد و

از من دست برداشتيد و مرا تنها گذاشتيد . گفته اند فرزند آن پيرزن كه حضرت عيسي (ع) او را پس از مردن براي مدت

بيست سال ديگر زنده كرد همين جوان بود . آن جوان بعد ها از بزرگان دين گشت و گروه بسياري به

بركت او به راه حق هدايت شدند.



اين تاپيك ادامه دارد...
برگرفته از كتاب سيماي افتاب


دسته ها :
شنبه بیست و دوم 7 1391 11:4
X